English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3448 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
course of dealing U زمان انجام معامله
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
bargain U معامله شیرین چانه زدن در معامله معامله باصرفه انجام دادن
bargained U معامله شیرین چانه زدن در معامله معامله باصرفه انجام دادن
bargaining U معامله شیرین چانه زدن در معامله معامله باصرفه انجام دادن
bargains U معامله شیرین چانه زدن در معامله معامله باصرفه انجام دادن
circuit U روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuits U روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
to carry out a transaction U معامله ای انجام دادن
bootleg U معامله قاچاقی انجام دادن
To clinch (close)the deal. U معامله راتمام کردن ( انجام دادن )
To buy a pig in a poke. U چشم بسته معامله ای را انجام دادن
Clinch the deal while the concerned party is stI'll keen U تا طرف گرم است معامله را انجام بدهید
procurement lead time U زمان انجام خرید
order processing time U زمان انجام سفارش
lead time U زمان انجام سفارش
lead time U زمان انجام کار
internal lead time U زمان انجام سفارشهای داخلی
operated U کل زمان لازم برای انجام یک کار
get around to <idiom> U بالاخره زمان انجام کاری را یافتن
run duration U که زمان اجرای برنامه انجام می شوند
operates U کل زمان لازم برای انجام یک کار
operate U کل زمان لازم برای انجام یک کار
letter of intent U تمایل نامه نامه علاقه مندی به انجام معامله
add U زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
duration U براوردی از زمان لازم جهت انجام یک فعالیت
work load U مقدارکاری که یک کارگر در زمان معین انجام میدهد
adds U زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
adding U زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
high time <idiom> U زمان قبل از اینکه کاری بیش ازآن انجام شده
duty rated U بیشترین تعداد عملیات که یک وسیله در یک زمان با مشخصات معلوم میتواند انجام دهد
fixes U 1-فرآیندی که در آن هر عمل در یک زمان مشخص انجام میشود. 2-عملیاتی در یک فرآیند که همان با ساعت هستند
fix U 1-فرآیندی که در آن هر عمل در یک زمان مشخص انجام میشود. 2-عملیاتی در یک فرآیند که همان با ساعت هستند
i/o U پردازندهای که پردازش کمی را انجام میدهد چرا که زمان آن برای خواندن یا نوشتن داده از پورت ورودی / خروجی صرف میشود
future perfect tense U زمان ایندهای که انجام کاری پیش از وقت معینی پیش بینی میکند
package deals U معامله کلی معامله چکی
package deal U معامله کلی معامله چکی
schedule U ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
schedules U ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
learning curve U منحنی که نمودار این مطلب است که باتکرار یک عمل زمان انجام ان عمل کوتاهتر می گردد
scheduled U ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
futures goods U کالاهایی که در معامله سلف خرید و فروش می گردد کالاهای مورد معامله سلف
subroutine U بخشی از برنامه که تابع مورد نظر را انجام میدهد و در هر زمان از داخل برنامه اصلی قابل فراخوانی است
fradulent conveyance U معامله به قصد فرار از دین معامله به قصد اضرار غیر
line haul U زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
caches U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
idles U نشانه یا کدی که به معنای انجام هیچ عمل است یا کدی که وقتی ارسال میشود که هیچ دادهای برای ارسال در آن زمان آماده نیست
idled U نشانه یا کدی که به معنای انجام هیچ عمل است یا کدی که وقتی ارسال میشود که هیچ دادهای برای ارسال در آن زمان آماده نیست
idle U نشانه یا کدی که به معنای انجام هیچ عمل است یا کدی که وقتی ارسال میشود که هیچ دادهای برای ارسال در آن زمان آماده نیست
idlest U نشانه یا کدی که به معنای انجام هیچ عمل است یا کدی که وقتی ارسال میشود که هیچ دادهای برای ارسال در آن زمان آماده نیست
realtime U زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
road time U یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. U آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
fail U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fails U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
failed U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
qui facit per alium facit perse U کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
like a duck takes the water [Idiom] U کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
automates U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automated U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automate U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automating U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
failure U انجام ندادن کاری که باید انجام شود
failures U انجام ندادن کاری که باید انجام شود
gurantee U عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
robot U وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robots U وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
access time U کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM U فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
references U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
response time U زمان جواب زمان پاسخگویی
seek time U زمان جستجو زمان طلب
arrivals U زمان حضور زمان رسیدن
presents U زمان حاضر زمان حال
arrival U زمان حضور زمان رسیدن
presenting U زمان حاضر زمان حال
presented U زمان حاضر زمان حال
present U زمان حاضر زمان حال
read time U زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
tour of duty U زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
scratch one's back <idiom> U کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
timed U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
dive schedule U جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
times U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
imprescriptible U وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
equation of time U خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
unemployment compensation U پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
execution U 1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
loom time U مدت زمان بافت [از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
upward compatible U اصلاحی به این معنی که یک سیستم کامپیوتری یا غستگاه جانبی قادر است هر کاری راکه مدل قبلی انجام می داده انجام داده و علاوه بر ان عملکردهای بیشتری هم داشته باشد سازگاری رو به پیشرفت
selling U معامله
trucking U معامله
transaction U معامله
sell U معامله
bargains U معامله
trucks U معامله
penny worth U معامله
bargaining U معامله
trucked U معامله
sells U معامله
negotiation U معامله
negotiations U معامله
truck U معامله
truckman U معامله گر
transactor U معامله گر
bargained U معامله
treament U معامله
transactions U معامله
dealing U معامله
bargain U معامله
production cycle U زمان یا دوره بافت یک فرش [این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
chap U معامله کردن
negotiable U قابل معامله
trucks U معامله کردن
forward dealing U معامله به وعده
treater U طرف معامله
unconscionable bargain U معامله نامعقول
truck U معامله کردن
trade in for U معامله کردن
fictitious transaction U معامله صوری
transaction on change U معامله در بورس
option U اختیار معامله
to do business U معامله کردن
trucking U معامله کردن
private treaty U معامله خصوصی
reciprocity U معامله به مثل
trucked U معامله کردن
speculative U معامله قماری
forward purchase U معامله سلف
terms of trade U شرایط معامله
invitation to treat U دعوت به معامله
unauthorized transaction U معامله فضولی
truckage U مبادله معامله
package deals U معامله یکجا
to make a market of U معامله کردن
options U اختیار معامله
hedgehoggy U سخت معامله
to take U معامله قماری
package deal U معامله یکجا
bargained U معامله باصرفه
bargain U معامله باصرفه
reciprocity U معامله بمثل
strike a bargain U معامله کردن
intercourse U مراوده معامله
arbitrage U معامله با منفعت
transact U معامله کردن
an nucertain transaction U معامله غرری
transacted U معامله کردن
spot transaction U معامله نقدی
object of transaction U مورد معامله
short sale U معامله سلف
dealt U حد معامله کردن
not negotiable U غیرقابل معامله
swap U معامله پایاپای
swapped U معامله پایاپای
swaps U معامله پایاپای
swopped U معامله پایاپای
sell-outs U معامله کردن
sell-out U معامله کردن
He goes on and on . He is most persistent . U ول کن معامله نیست
performance U انشاء معامله
ventures U معامله قماری
venturing U معامله قماری
performances U انشاء معامله
reciprocation U معامله متقابله
collective bargaining U معامله جمعی
credit sale U اعتبار در معامله
dealing U خریدوفروش و معامله
cause of a transaction U جهت معامله
reason for a transaction U جهت معامله
bargains U معامله باصرفه
venture U معامله قماری
sell out U معامله کردن
merchantable U قابل معامله
arbitrage U معامله به سود
swopping U معامله پایاپای
swops U معامله پایاپای
deal U حد معامله کردن
deals U حد معامله کردن
barterer U معامله گر پایاپای
bargaining U معامله باصرفه
deal U معامله کردن
valid transaction U معامله صحیح
ventured U معامله قماری
negotiators U طرف معامله
retorsion U معامله به مثل
deals U معامله کردن
reciprocal treatment U معامله متقابله
negotiator U طرف معامله
dealing in futures U معامله سلف
transacting U معامله کردن
transacts U معامله کردن
do business U معامله کردن
interlook dormant period U زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
frequencies U زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequency U زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
contango U با وعده معامله کردن
cancellation of bargain U اقاله کردن معامله
Recent search history Forum search
1incentive
119 hrs · Sometimes the good you try to do to help others, ends up being thrown back at your face. Do things for Allah's sake, not to please people.
1A successful man is one who can lay a firm foundation with the bricks that other throw at him
1time is prceious it has great
3service times
3service times
3service times
2purchase off the registry
1confinement factor
2actus reus
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com